آرشیداآرام جانآرشیداآرام جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

آرشیداخورشیدخونمون

سرماخوردگی

عشق ونفسمون ازصبح جمعه مریض شدی بعدازحدودیک سال ونیم که یادم رفته بوداین روزای سخت رو!الان داروهات روخوردی وتوخوابی وحال عمومیت کمی بهتره امیدوارم زودخوب بشی.داغون میشیم وقتی مریضی خانووم کوچولو عطرتنت...نگاه قشنگت ...شیرین زبونیات...دلخوشی روزهای زندگی من ورضاست.... ...
22 دی 1392

یه دوازده دیگه!

توروزهای نوجوونی وجوونی وقتی دیدی دوازدهم هرماه روبه شماتبریک میگم یه وقت نگی مامی چه بیکاربوده!!یادت باشه یه مادرعاشق بودم وهستم وخواهم بود.چهل ونه ماهگیت مبارک نفسی.یک ماه ازروز قشنگ تولدت گذشت.الهی شکر.ازحال وهوای این روزهابگم که بعضی روزابه قدری شیطونی میکنی که من اینجوری میشم البته شیطونی که نه دوست داری ازصبح تاشب فقط بازی کنیم.اونم بازیهای خیالی شمارو.بعداینکه اسم اون دخترعروسکت روکه سمیه جون بهت کادو داده بودروگذاشتی رعناوشده خانوم اما(باتشدید)  واینکه اینروزهاعجیب برای هستی مادری میکنی!وقتی یه چنددقیقه تنهاش میذاری سریع پامیشی وبازبون شیرینت میگی:الهی مادربرات بمیره که تنهاموندی!! یه ضرب المثل میگی:پاتوازدمت درازترنکن!دیگه این...
12 دی 1392

آرزوی دیرینه

دوشب پیش یکی ازآرزوهایی که تابه اون روزفقط توفیلمهاوسریالهادیده بودم برآورده شد!!!اینکه دخترعزیزم شماوقتی  هنوزدوصفحه مونده بود ازقصه ای که شبهابرات میخونم تموم بشه خوابت برد!!ومن کلی سرخوش شدم ...
6 دی 1392
1